درد تو درمان درد بیدواست درد تو درمان ندارد بیشفاست
شام تو روشنگر هر تیرهشام نور تو خاموشی هر روشناست
نام بر خود مینگیری گرچه تو نام تو بینامی هر مدعاست
نظم تو بینظمی هر ناظم و نظمبخش آنکه دور از نظمهاست
فارغ از هر شکلی و بیشکلیات چون ردا بر هیکل هر بیرداست
حال تو بیحالی و مستیفزا بیهوا اندر هوایت پر ز ناست
بی صدا از صوت و غوغایی ولی صوت دنیایی ز صوتت بر هواست
عشق تو بیآبرو میسازد و آبروبخش هر عشق بیحیاست
رام نارام است عشقت، لیک گو رام و آرام است هرکس زان جداست
گرچه راهت راست میسازد ز کج راه هر عابر نماید چپ ز راست
گرچه سجادم ولی در سجدهات سجده میآرد مرا هرکس بهپاست