Sajjad SadeghiAug 11, 20191 min readتاریکیمن سحرخیزم و دنیا چه غریبانه به دامِ خمِ گیسوی تو در تاریکیست.
ز یاد میبرمبه تکرار دوری، به تکرار غم به تکرار صد واژهی پر ز نم به تکرار رگهای بی خون شده به تکرار هر نبض مدفون شده به آغوش خیس از خیال غزل به تکرار جستن تو را از ازل به هر بانگ خسته ز حزن درون به آلالهی خفته
آتشکدهی حزن دروناین غم چو به بیرون بنماید همه زشت است زیبایی من در غم پنهان درون است چهره اگرم سرخ نماید نه حقیقی است این شعله ز آتشکدهی حزن درون است