Sajjad SadeghiAug 30, 20191 min readدر هر نفسنفسی برای ماندن نفسی به سوی مردن به یکی نفس بماندن به یکی نفس بمردن!
ز یاد میبرمبه تکرار دوری، به تکرار غم به تکرار صد واژهی پر ز نم به تکرار رگهای بی خون شده به تکرار هر نبض مدفون شده به آغوش خیس از خیال غزل به تکرار جستن تو را از ازل به هر بانگ خسته ز حزن درون به آلالهی خفته
آتشکدهی حزن دروناین غم چو به بیرون بنماید همه زشت است زیبایی من در غم پنهان درون است چهره اگرم سرخ نماید نه حقیقی است این شعله ز آتشکدهی حزن درون است
تو را نمیبینمو من به هر که نظر میکنم تو را نمیبینم ز هیچ کس نگاهی به من نمیافتد نگاه مردهات اما ز من نمیافتد زمین نمیافتد.