Sajjad SadeghiAug 15, 20191 min readآتشکدهی حزن دروناین غم چو به بیرون بنماید همه زشت است زیبایی من در غم پنهان درون است چهره اگرم سرخ نماید نه حقیقی است این شعله ز آتشکدهی حزن درون است
این غم چو به بیرون بنماید همه زشت است زیبایی من در غم پنهان درون است چهره اگرم سرخ نماید نه حقیقی است این شعله ز آتشکدهی حزن درون است
ز یاد میبرمبه تکرار دوری، به تکرار غم به تکرار صد واژهی پر ز نم به تکرار رگهای بی خون شده به تکرار هر نبض مدفون شده به آغوش خیس از خیال غزل به تکرار جستن تو را از ازل به هر بانگ خسته ز حزن درون به آلالهی خفته
تو را نمیبینمو من به هر که نظر میکنم تو را نمیبینم ز هیچ کس نگاهی به من نمیافتد نگاه مردهات اما ز من نمیافتد زمین نمیافتد.