
Sajjad Sadeghi
آتشکدهی حزن درون
این غم چو به بیرون بنماید همه زشت است زیبایی من در غم پنهان درون است چهره اگرم سرخ نماید نه حقیقی است این شعله ز آتشکدهی حزن درون است
این غم چو به بیرون بنماید همه زشت است زیبایی من در غم پنهان درون است چهره اگرم سرخ نماید نه حقیقی است این شعله ز آتشکدهی حزن درون است
به تکرار دوری، به تکرار غم به تکرار صد واژهی پر ز نم به تکرار رگهای بی خون شده به تکرار هر نبض مدفون شده به آغوش خیس از خیال غزل به تکرار جستن تو را از ازل به هر بانگ خسته ز حزن درون به آلالهی خفته
و من به هر که نظر میکنم تو را نمیبینم ز هیچ کس نگاهی به من نمیافتد نگاه مردهات اما ز من نمیافتد زمین نمیافتد.